سلام به همه دوستانی که خیلی وقت بود منتظر به روز رسانی عاشق خجاتی بودن معذرت میخوام اگه دیر کردم شعر جدیدی دارم که از خودمه دوست دارم نظرتون را در بارش بنویسید این شعر در جواب یه شعر خیلی نا امیدانه که در کلاس از طرف معشوقه عاشق خجالتی خوانده شد قصد داشتم آن شعر را هم در وبلاگم ثبت کنم که متاسفانه بازهم عاشق خجالتی کم اورد و نتونستم شعر را از ایشون بگیرم ببخشیید اگه یه کم بی معناست اخه معناش موقعی روشن میشه که اون شعر رو کنارش بخونید.
دوستم خنده ای زد وگفت:مگر آواره وارست انجا
که اینگونه به تصویرش کشیدند
مگر ندیدی که چه زیباست نقاشی ان کودک
که بر سر در هر اغذیه فروشی شهر رسم است
مگر ندیدی که چه زیباست نام مادر
مگر ندیدی که شکفتن گل چه زیباست به گمانم تو ندیدی هرگز که
خورشید طلوعی هم دارد
به گمان توندیدی که در کنار لنجزار گلزار چه بسیارست
فعلا بی خیال بقیه اش تا عاشق خجالتی بتونه اون شعر از معشوقه اش بگیره